اول: فوتبال از این بالاپایینی ها زیاد دارد.شاید هم خیلی عجیب و غریب نباشد که سرمربی تیم لیگ یکی که نه خوب نتیجه گرفته نه بد-کاپیتان نسبتا مسن تیمش را آلترناتیوی خوش می داند. فکر می کند منتظر نشسته که با روابط خوبش با مدیرعامل تیم جایش را بگیرد. فکر می کند آقای کاپیتان در بازی های مهم، آن مایه لازم را نمی گذارد و خلاصه این که بنده خدا به زمین و زمان شک کرده؛چه می دانیم شاید شک اش هم درست باشد.
دوم:-خب این هم روشی است برای احیا شدن.احیای رسانه ای البته. وگرنه دوران بازی فوتبال که تمام شد. حالا اگر می خواهی توی چشم باشی باید بازی روزگار را بلد باشی.بازی ها هم متفاوت است؛ از انتشار شایعه ازدواج با فلان هنرپیشه جوان و تکذیبش گرفته تا یک سری مسایل دیگر!
سوم:-دمش را روی کولش گذاشت و رفت که رفت.پشت سرش را هم نگاه نکرد. اگر مانده بود احتمال زیاد تیمش لیگ برتری می شد. اما نیم فصل همین که پیشنهاد نان و آب داری از یک تیم متمول لیگ یکی دستش رسید فسخ قرارداد کرد و رفت. حالا اما دوباره برگشته. او که نتوانست با آن تیم متمول کاری کند بعد از دو فصل دوباره به همان تیمی برگشته که ولش کرد. حالا آن تیم در جدول لیگ یک نسبتا بالانشین است اما با نزدیک شدن نیم فصل طرفداران، باز هم نگران دَم این بنده خدا هستند که دوباره روی کولش قرار گرفته و از آنجا به تیمی برود که پول بیشتری بدهد!
The post دمش را روی کولش گذاشت و رفت که رفت! appeared first on توریسم آنلاین.